نديده عاشقيم
بازگشت
تنگ بلور

آمدی از راه دوری تنگ زیبای بلوری
آمدی دیدی دلم را خسته در کنج صبوری
وقت تاریکای جاده با تو یک فانوس آمد
تشنه بودم قطره ای را با تو اقیانوس آمد
قصد دل کندن ندارم از تو ای دلکنده از خود
از تو ای برده دلم رو تا شب خوب تولد
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم
غصه معنایی ندارد تا تو میخندی برایم
پیش تو از یاد بردم روزهای سختیم را
عشق مدیون تو هستم لحظه ی خوشبختیم را
قصد دل کندن ندارم از تو ای دلکنده از خود
از تو ای برده دلم رو تا شب خوب تولد
صدام کردی
تو از متن کدوم رویا رسیدی
که تا اسمت رو گفتی شب جوون شد
که از رنگ صدات دریا شکفت و
نگاه من پر از رنگین کمون شد
تو از خاموشی دلگیر رویا
صدام کردی صدام کردی دوباره
صدام کردی منو از بغض مهتاب
از اندوه گل و اشک ستاره
صدام کردی صدام کردی نگو نه
اگرچه خسته و خاموش بودی
تو بودی و صدای تو صدام زد
اگرچه دور وظلمت دوش بودی
تو چیزی گفتی و شب جای من شد
من از نور و غزل بیداد شدم باز
تو گیج و ویج از خود گم شدن ها
من از من مردم و پیدا شدم باز
از این تک بستر تنهایی عشق
از این رنج سقوط آخر من
صدام کردی که برگردم به پرواز
به اوج حس سبز با تو بودن
صدام کردی که تو خاموشی من
یه دامن یاس نورانی بپاشی
برهنه از هراس و تازه از عشق
توی آغوش جان من رها شی
.
عشق دوحرفی
همیشه خسته از روزای برفی
عشق پریشون شده ی دو حرفی
گفته بودم اگه دلت گرفته است
کنج دلم جا واسه ی دلت هست
شاید دلت خواست و پاهات نیومد
یا شاید هم دلت باهات نیومد
هرچی که بود بذار که گفته باشم
هرجا که هست دلت منم باهاشم
عشق گذشته از پل دشت پر از گلایل
گمشده ی دو حرفی خسته ی روز برفی
گفته باشم هنوزم اگه دلت گرفته است
بیا که کنج قلبم جا واسه ی دلت هست
حالا که تقویم من زمستوناش زیاده
تو کوچه های سردش همیشه برف و باده
باید بیای ببینم بهار خنده هاتو
بیا بذار تموم شه روزای برفی باتو
روزای برفی باتو
رنگ غمو به شعر شادم زده
دشت پر از گلایل غمزده
دلم میخواد خودت بیای ببینی
نبض منو قلب تو باهم زده
عشق گذشته از پل دشت پر از گلایل
گمشده ی دو حرفی خسته ی روز برفی
سه شنبه ها
عزیزم یادت میاد سه شنبه ها
پا به پای هم میرفتیم تا کجا
کوچه های خلوتو یادت میاد
اون همه صداقتو یادت میاد
عزیزم یادت میاد که گریه ها
چجوری آتیش به جون من میزد
نمیشد بهت بگم دوست دارم
تا میخاستم زبونم بند میومد
کوچه های خلوتو قدم زدن
توی هفته های تلخو بی صدا
حالا روزا همشون سه شنبه ان
لعنت خدا به این سه شنبه ها
توی هفته های بی نامو نشون
روز دیوونگیا سه شنبه بود
با خودم میگفتم ایکاش
همه روزای خدا سه شنبه بود
کوچه های خلوتو قدم زدن
توی هفته های تلخو بی صدا
حالا روزا همشون سه شنبه ان
لعنت خدا به این سه شنبه ها
خیانت
دلواپس و بی تابم باز امشبم بی خوابم
ازت خبر ندارمو تا خود صبح بی دارم
حس خوبی ندارم چشام همش به ساعته
می پرسم این چه حسیه؟ یکی میگه خیانته
گوشی رو بردار تا صدات
یه ذره آرومم کنه
این نفس های آخره
دلم داره جون میکنه
همش دارم فکر میکنم دست یکی تو دستاته
دارم میمیرم ای خدا فکر میکنم حقیقته
( ترا نه مکرم)
رویای من
تنگ غروب نشسته بود
انگار دلش شکسته بود
از همه کس سیر شده بود
چشماشو بازم بسته بود
از دل خونش نمی گفت
که باز دیوونه تر شده
می گفت که روزگار من
مثل چشاش سیاه شده
رویای من تو زندگی همش بهونه میگرفت
بهونه هاش تموم شدو نگاشو از چشام گرفت
تا کی میتونی دلتو
سنگ سیاهی بدونی
تا کی میتونی عاشقو
مثل عروسک بدونی
اگه باورم می کردی
گوشه ی دستات می موندم
هی نگو بهونه ای نیست
توی این قلب شکستم
که شده زندونی تن
هوای عاشق شدن نیست
هوای عاشق شدن نیست
رویای من تو زندگی همش بهونه می گرفت
بهونه هاش تموم شدو نگاشو از چشام گرفت
بهونه هات کاشکی می شد
تا آخر عمرم می موند
نگاه مهربون تو فقط
با چشم من می موند
رویای من تو زندگی.....................
حسرت
پشت سرت رو نگاه کن
اون که داره رفتنتو میبینه منم من
وقتی میری پشت سرت رو نگاه کن
اشک هایی که میریزه اشک من
اونی که عاشق و خستس منم
با دلت سوخته و ساختس منم
این منم حسرت نشین لحظه ها
حسزت نشین کوچه و خاطره ها
از دوری نگاهت میسازم از تو قصه
قصه ای از جنس بارون
اشک و قلب های خسته
کاش میدیدی اشکام داره از چی نشونه:
حسرت روزهای رفته
دلم بدجور گرفته
قناری مونده زیر بارون
عاشق شب های با اون
لاف عاشقی
آهی تویی که از اون می نویسی
بدون مرام اون از جنس سنگه
اونی که لاف عاشقی رو می زد
یه روز تنهام گذاشت با کلی نیرنگ
غریبی . بی کسی اندازه داره
آخه دل منم خدایی داره
یه گیتار شکسته همدم من
یه کولی و غریب و بی نشونه
کسی که یه روزی دلش با من بود
ببین قلبش شده یه تیکه از سنگ
اونی که لاف عاشقی رو میزد
ببین تنهام گذاشت با کلی نیرنگ
برید بهش بگید فرقی نداره
بخواد پیشم بمونه یا نمونه
غریبی بی کسی اندازه داره
آخه دل منم خدایی داره
آهای تویی که از اون می نویسی
بدون که اون لاف عاشقی رو خوب بلده
باران عشق
بارون که می باره تو رو یاد من میاره
منتظر می شینم تا تو برگردی دوباره
همیشه اینجا تو خونه جای تو خالی می مونه
تو دیگه بر نمی گردی دل من تنها می مونه
اگه باز بارون بباره رو کویر خشک و تشنم
من بازم از تو می خونم که تویی بارون عشقم
اگه بارونی نباره من می بارم من می بارم
بارون چشمام می باره تو شب های بی ستارم
یادته بهم میگفتی که تو دام تو اسیرم
اگه روزی تو نباشی از غم دوریت میمیرم
یادته بهم میگفتی که باهام بمون همیشه
بذر عشقت توی سینم باز دوباره کرده ریشه
اگه باز بارون بباره رو کویر خشک و تشنم
من بازم از تو می خونم که تویی بارون عشقم
اگه بارونی نباره من می بارم من می بارم
بارون چشمام می باره تو شب های بی ستارم
اگه باز بارون بباره.....
اگه باز بارون بباره.....
بعد ها
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
روزی از این تلخ و شیرین روز ها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها. دیروزها!
دیدگانم همچو دالان های تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم
دست هایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک می خواند مرا هر دم به خویش
میرسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل بروی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یک سو میروند
پرده های تیره ی دنیای من
چشم های ناشناسی می خزند
روی کاغذ ها و دفترهای من
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعدمن. با یاد من بیگانه ای
در بر آیینه می ماند به جای
تارمویی.نقش دستی.شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افق ها دور و پنهان می شود
می شتابند از پی هم بی شکیب
روز ها و هفته ها و ماه ها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند به چشم راه ها
لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر خاک !
بی تو. دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم می شویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام و ننگ
آخرین نفس
![]() | |
دیگه رو شونه های من جایی نمونده واسه تو
همین الان می خوام بگم از جلوی چشام برو
بذار دیگه تنها بشم تو سرزمین بی کسی
دیگه نمی خوام که بگم برای من مقدسی
فردا اگر ز راه نمی آمد
من تا ابد کنار تو می ماندم
من تا ابد ترانه های عشقم را
در آفتاب نگاه تو می خواندم
در پشت شیشه های اتاق تو
آن شب نگاه سرد و سیاهی ذاشت
دالان دیدگان تو در ظلمت
گویی به عمق روح تو راهی داشت
رنگ چشای روشنت مثل ستاره تو شبه
این دل بی قرار من واسه نگاهت می تپه
اما دیگه نمیتونم یه لحظه اینجا بمونم
میخوام تا آخرین نفس شعرای غمگین بخونم
فلک از گردنم زنجیرو بردار
که غربت خاک دامن گیری داره
عاشقانه
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی ام زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه ی مژگان من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چونین افروختی
لا جرم شعرم به آتش سوختی
ای دو چشمانت چمنزاران من
باغ چشمت خورده بر چشمان من
بیش ازینت گرکه در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
عشق کمرنگ نمیشه بلکه ما هستیم که رنگ عشق رو از دست میدیم
کیمیا عشق و محبتات رو قربون
کیمیا گرمی صحبتات رو قربون
کیمیا بیا که دلم بد جور هوات رو کرده
بیاد با من بودن .هوات رو قربون
کیمیا اینجا چه باشی چه نباشی سالارت تو فکرته .فکرات رو قربون
کیمیا عاشق عشق بی ریاتم
کیمیا هر جا که باشی خودم فداتم
کیمیا زندگیم بی تو عذابه
خوشی تو زندگی مثل سرابه
کیمیا اینجا چه باشی چه نباشی سالارت تو فکرته .فکرات رو قربون
حلالم کنید
پایان گرفته ام
انتهایی بگو
برای زندگیم
با ترجیع بهار
و بشارت باران
و بگو
که نگنجیدم حتی
در بحر های عریض
و تجربه نکردم
لذت یک بیت را
بی حضور مرگ
بیاد انتظار
بیادعمر های رفته بر باد
بیاد شکستن بال های پرواز
در طوفان و گردباد
بیاد قایق های شکسته در آب
مرگ گل و بوته هادر سیلاب
بیاد قفل های بر در نشسته
پنجره های شیشه شکسته
بیاد در های کهنه
و زخم های تازه
بیاد گلهای یاس و مریم خانه
بیاد تو بیاد انتظار
به انتظار نسیم
اشک
مرگ
به انتظار نسیم که بوی تو را می آورد
و اشکی که به تنهایی
در انتظار تو می چکد
چه سخت است
و دشوار
بر این باور بودن
در انتظار تو بودن
بدون نسیم و اشک
گذشت شبی دگر
روشن از فانوس یادت
تا سحر
در شبان غم تنهایی خویش
عابر چشم سخنگوی تو ام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی تو ام
در قمار زندگی عاقبت ما باختیم
بس که تک خال محبت بر زمین انداختیم
روزگاری من اگر دیوانه ات بودم گذشت
شمع من بودی و من پروانه ات بودم گذشت
گر به غربت من بمیرم . آه من گیرد تو را
به غربت من نمیرم فرستادی چرا
![]() | |
دلم گرفت از این همه سیاهی
محکوم اشک بجرم بی گناهی
دلم گرفت تو جاده های تبعید
تشنه ی سایه توی قلب خورشید
جاده پر از تگرگ و خیس بارون
میزنه شب به لختی خیابون
پرسه ی باد تو کوچه های پاییز
کوچه ی بارون زده ی غم انگیز
با رفتنت تموم شده ترانه
نفرین شده حرف های عاشقانه
گریه ی ابر توشبهای هق هق
زخمی شده بال و پر شقایق
قلب ستاره پره اضطرابه
چشم زمین خیسه و غرق آبه
جون میکنه ستاره از سیاهی
مهتاب قصه های من کجایی
کجایی؟؟؟؟
قلب ستاره پر اضطرابه
چشم زمین خیسه و غرق آبه
خورشید عشقه شب بی ستاره
آفتابی شو رو پلک غم دوباره
جاده پر از تگرگ و خیس بارون
میزنه شب به لختی خیابون
پرسه ی باد تو کوچه های پاییز
کوچه ی بارون زده ی غم انگیز
اما این پایانش نبود
.................
ای کاش!در چشمانت بودم تا ببینم به چه کسی عاشقانه مینگری
ای کاش!در قلبت بودم تا ببینم به چه کسی عشق می ورزی
ای کاش!درزندگیت بودم تاببینم به چه امیدی به انتظار زندگی نشسته ای
ای کاش!درلبانت بودم تا ببینم می خواهی از چه عشقی سخن بگویی
ای کاش!نگاهت سر جنگ با من داشت
تا که اسارت روحم در تسخیر خود را حس می کرد
اما افسوس . . . . . . . .
افسوس از اینکه دیگر فرصتی به من ندادی
تا با تو بگویم طعم در بند تو بودن را
یادم نمیاد روزگارو اما یادم میاد تو رو
نفهمیدم چرا اما من هنوز عاشقم
از اون چشای نازت ندیدم چیزی جز ستم
اما با همه بدی که کردی هنوز عاشقم
توی آغوش من باشی اگه با من بیدار شی
سیر نمیشم
بی تو تموم دنیا رو بدن راضی نمیشم
همه ی وجود من. تو از خیال تلخ من نرو
اگه بری میمیرم. از عشقه که جون میگیرم
یکی یکدونه ی من. تو از خیال تلخ من نرو
اگه بری میمیرم.از عشقه که جون میگیرم
/14%20(94).jpg)
در این دنیا نکردم من گناهی
فقط کردم به روی تو نگاهی

اگر دارد نگاه من گناهی
مجازاتم بکن با یک نگاهی
گر نترسم از خدا گویم خدای من تویی

در بهار زندگی احساس پیری میکنم
با همه آزادگی فکر اسیری میکنم
بس که بددیدم زیاران بظاهرخوب روی
بعد از این بر کودک دل سختگیری میکنم
عاقبت بی کس و تنها ماندم
ناله کش در دل صحرا ماندم
همه رفتند ومن غم زده حالم
خسته در معرکه ی دنیا ماندم

ما در این شهر غریبیم ودر ملک فقیریم
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیریم
مرا یک دم دل از خوبان جدا نیست
ولی صد حیف که در خوبان وفا نیست
به خوبان دل سپردن را چه سهل است
ز خوبان دل گرفتن کار ما نیست

بنام او که انسان را از دو جنس متفاوت آفرید وبه هریک
دل و قلبی آکنده از مهر و محبت که در ضمیر او نهفته است
عطا فرمود.
چند جمله ای قلم فرسایی میکنم.
قلمی که می تواند عشق را بوجود آورد یا از جدائی ها حکایت کند
و از همه مهم تر می تواند زندگی را توصیف و ترسیم کند :
بیا ساقی تو از میخانه عشق
بده جامی به این دیوانه ی عشق
چون از جام لبت یک جرئه نوشم
به عالم سر کنم افسانه ی عشق

بنام آنکه درهجران غربت
به معشوقان دهد درس محبت
بنام خالف انسانها.انسانی خالق غمها.وغمهاخالق اشک ها.واشکها
پیوند دهنده ی فلبها .
قلم رامیفشارم وبه قلب خود مینشانم تا با اولین قطره خونی که از ان
بیرون می چکد کلمه ی زیبای سلام
را که همچون قایقی شکسته که دردریای متلاطم قلبم سرگردان
است تقدیم به تو نمایم.امیدوارم که پذیرا باشی
سلام مرا که به گرمی آفتاب وبه وسعت دریاوبه لطافت سحرگاهان بهاری
که بابوی خوش خود فضا را خوشبو میکند بپذیر.
ای کاش
اشکی بودم که در چشمانت به دنیا میامدم
وبر گونه هایت راه می افتادم و به لبانت می مردم
دردنیا هرکس برای چیزی می میرد
آسمان برای ستاره هایش.دریا برای صدف هایش
خار برای گلهایش و غروب برای زیباییش
و من نیز
"برای تو می میرم"
ای گل نازنین بیا
تنگه دلم برای تو
بسکه زدم زعاشقی
بوسه به نامه های تو
موی سپیدفام من
مژده ی مژده میدهد
از تو چرا نهان کنم
که زنده ام برای تو


















